عشق لالایی بارون تو شباس نم نم بارون پشت شیشه هاس
لحظه ی شبنم و برگ گل یاس لحظه ی رهایی پرنده هاس
تو خود عشقی که همزاد منی تو سکوت منو فریاد منی
تو خود عشقی که شوق موندنی غم تلخ و گنگ شعرای منی
وقتی دنیا درد بی حرفی داره تویی که فریاد دردای منی
دستای تو خورشید و نشون می دن چشمای بستمو بیدار میکنن
صدای بال پرنده رو لبات تو گوشام تکرار می کنن
زندگی وقتی بیزاری باشه روز و شب هاش همه تکراری باشه
شاید عشق برای بعضی عاشقا لحظه ی بزرگ بیداری باشه